:(
تاريخ : یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:, | 22:42 | نويسنده : parya

از این بد تر نمی شد...فریاد

خب الان من چی بگم ؟؟؟...گریه

پسره به دختری که تازه باهاش دوست شده بود میگه:

امروز وقت داری بیای خونمون؟دختره:مامانم نمیذاره با چه بهونه ای بیام؟

پسره:بگو میخوام برم استخر ... دختره اومد خونه دوست پسرش

پسره:تو که اومدی استخر مثلا باید موهات خیس باشن برو تو حموم موهاتو خیس کن

وقتی دختره میره حموم پسره به دوستاش زنگ میزنه ... پسره و دوستاش یکی یکی ...

این آخری که رفت حموم دیدن این دیر کرد رفتن حمومو یهو دیدن دختره و پسره رگ دستشونو

با هم زدند و گوشه افتادند و روی دیوار حموم نوشته : نامردا خواهرم بود ...



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: